بر سر آنم...

هنوز در منجلاب تنهایی دست وپا می زنم ...

هنوز غرق در ماتمم ...هنوز نفرین روزگار را بر سر خود حس می کنم ...

هنوز هنوز دست در دست شیطان این "عدوی بزرگ " دارم...

هنوز هم مرا یارای مقابله با عدو نیست...

فاصله ام از او هر روز بیشتر میشود ...

گر چه از "حبل الورید"نزدیکتر است اما مشکل اینجاست که فاصله قلبم با رگ گردن بسیار زیاد شده...

دیگر از رایحه گلستان محبوب شب بویی استشمام نمیکنم

دیگر عطر گل نرگس را نمیفهمم

دیگر از سحر سحر چیزی به یاد ندارم

 

چه کنم؟؟؟

چه کنم که دستم از تمام خوبی ها کوتاه است...

چه کنم که نفوذ نا امیدی را در رگ وپی ام به وضوح مشاهده می کنم و کاری از من ساخته نیست.

چه کنم که ناتوانم...

تلاش میکنم ،اما کوچکترین حرکتی نمی کنم ...

شاید با بتوان گفت: اندکی صبر ...

شاید بتوان گفت: لحظه دیدار نزدیک است ...

شاید بتوان گفت که دائما یکسان نباشد حال دوران ...

اما دیگر رمقی ندارم

منتظرم تا اندک پرتوی مرا بسوی خود بکشاند .....

منتظرم تا جرقه امید باز هم حرکتی را سبب شود ...

منتظرم و سعی میکنم ...

برسر آنم که گر زدست بر آید    دست به کاری زنم که غصه سر آید

 

نظرات 5 + ارسال نظر
اسیر فراق جمعه 7 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 12:02 ب.ظ

تو تنها نیستی
خدا با توست
شیطان در مقابل تو سر تعظیم فرود آورده
خودم شاهدش بودم
من دیدم که شیطان در مقابل تو زانو زد
پس ناامید نباش

آرش یکشنبه 9 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 09:06 ق.ظ http://www.arashrafee.persianblog.com/

گر مرد رهی میان خون باید رفت از پای فتاده سرنگون باید رفت

محسن یکشنبه 9 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 12:50 ب.ظ http://mohsenazizi.blogfa.com

سلام
امیدوارم حالت خوب باشه.متنت رو کامل خوندم.خوب بود.
تا وقتی خدا را در یاد داشته باشیمِ،تنهایی را معنایی نیست.
موفق باشی

محمد و صاحب یکشنبه 9 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 01:41 ب.ظ http://hell_boy.persianblog.com/

سلام خسته نباشید میگیم
وبلاگ قشنگی دارین ممنون که به ما سر زدی
منتظر نظرات شما هستیم موفق باشین

[ بدون نام ] دوشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 09:06 ب.ظ http://fbkh67.persianblog.com

سلام
ممنونم که به من سر زدید
مطالب جالبی نوشتین
سبز و پیروز باشین
یا حق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد