یا رب

دلم مبهوت و حیران است یا رب

دلم بی تاب هجران است یا رب

نمی داند از خجلت او چه گوید

دلم زین غم پریشان است یا رب

ز کردار و عمل باشد  پشیمان

که عمری غرق عصیان است یا رب

در  دربار تو  همیشه باز است

ولی از نا امیدانست یا  رب

نگاه مرحمت سوی وی انداز

که از نامه پشیمان است یا رب

کمک کن تا نگردد برده ء خصم

دلم مبهوت و حیران است یا رب

قافله عشق

این روزها دلم از هر زمان دیگه ای تنگ تره....چه کنم ؟دست خودم نیست ..این روزا همه بی تابندوبی قرار به یاد روزهایی دور اما سخت ودر عین حال پرشور ...

قصد نوشتن نداشتم ولی انگار قلم در اختیارم نبود وخودش برای اعلام عزاداری صفحهءکاغذ رو سیاهپوش میکرد....اگه شما عزیز همراه وقتی ،بی وقتی حالش خوشی پیدا کردین ما رو هم تو لحظه های خوبتون فراموش نکنین...

******************

 

یک خواهر ، یک برادر ....

دو یاور ،دو دلدار ،دو دلداده،دو غمخوار ...

دو عاشق ،دو معشوق ...

این یکی باید بماند ،آن یکی باید برود مگر میشود؟؟؟؟

چگونه؟؟؟

با کدام عقل؟

با کدام صبر؟

مگر دل راضی میشود؟

مگر خواهری که تحمل سه روز جدایی را ندارد میتواند تاب آورد؟

مگر میتواند ازاو چشم بگیرد؟

در غم این جدایی آسمان اشکش را پنهان میکند پس به جای او  زمین خون گریه میکند،

دل سنگ میشکند،بلبلان مات ومبهوت خاموش میشوند،

نخلها چشم میبندند،و دیگر پرنده ای پرواز نمیکند ،

امان از این جدایی،امان،امان ،امان...

چه کند ؟کار عاشق تحمل فراق است....

اما نمی دانم که که بوسه بر حنجر چه کند با دل خواهر؟؟؟