در غروب تنهایی ، در هوای شیدایی
پاسخی نمی آید زان شه اهورایی
ناله بلندم را ، آه دردمندم را
نشنود کس و لیکن زنده ام به رویایی
با طلوع برخیزم ، تا غروب بستیزم
تا مگر رهانندم از خیال سو د ا یی
با همین دل تنگم در سکوت آهنگم
خوانده ام ترا هر دم منتظر که بخشایی
سلام
اووووووووووووووووووووووول
این شعر مال کیه . حس میکنم واسه خودت باشه . نه ؟
.
.
.
بابا دمت گرم . پاشو بیا قم دست مارو هم بگیر D:
او بخشنده است و مهربان
خود گفته که بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را
سلام
خیلی زیبا بود
موفق باشی
دوست من . به گمانم تو هم از اینهمه تگرگ که شکوفه ی شادمانی را به غارت میبرد ، خسته شده باشی درست به اندازه ی من .
دلت میخواد دست در دست هم سفری به بهار داشته باشیم ؟
موفق باشی . آفتاب
سلام دوست عزیز ........... .....خوبین ؟؟ .....15 آذر روز تولد و روزی که این بلاگ توسط شوق و علاقه ی یه نامه نویس نوشته شده ...خوشحال میشم با حضور گرم همیشگتون تشریف بیارید ..... شاد و موفق باشید * در پناه حق *[گل][بدرود][گل]
از من گذر کن دریا به دریا ، در لحظه های سخت دو دنیا
یاعلی