سکوت می کنم و منتظر می مانم
منتظر می میانم تا شاید صدایی مهربان بر پرده ای گوشم طنین افکند
نگاه می کنم تا از دور کسی بیاید ،
چشمانم را میبندم و انتظار می کشم ،تا شاید دست نوازشگری را بر سرم احساس کنم .
افسوس میخورم بر حال خود ، بر ناشایستی خود ،بر تنهایی خود
چون آنگونه که باید نبود ه ام تا دستی را بر سر خود نوازشگر بیابم.
افسوس ،افسوس و هزار افسوس ....