در غروب تنهایی ، در هوای شیدایی
پاسخی نمی آید زان شه اهورایی
ناله بلندم را ، آه دردمندم را
نشنود کس و لیکن زنده ام به رویایی
با طلوع برخیزم ، تا غروب بستیزم
تا مگر رهانندم از خیال سو د ا یی
با همین دل تنگم در سکوت آهنگم
خوانده ام ترا هر دم منتظر که بخشایی